چراکسی "N G O"ها رادوست ندارد
چرا کسی «NGO» ها را دوست ندارد؟!-
» امین حق ره-
مدتی ست روی کار «NGO» های وطنی مطالعه می کنم. فرقی نمی کند با چه موضوع و محتوا و اهداف و گرایشی، حداقل در شهرستانها ۳مولفه برایشان مساله است:
– عدم مقبولیت و پذیرش تشکل های کیفیِ مستقل از سوی نهادهای حاکمیتی
– فقرِ اعضا
– فقرِ منابع مالی
طبیعی ست که به دلیل ماهیت مردم نهاد این سازمانها، عضوگیری و هم جذب منابع مالی باید معطوف به همان ظرفیت های مردمی سازماندهی شود. البته که در روی کاغذ، «دولت ها» هم موظف به حمایت مادیِ بی منت و غیرکاسبکارانه از سازمانهای مردم بنیاد هستند.
نکته ای که هست و بسیار پررنگ است کمرنگ بودن مشارکت و همراهی همان مردمی ست که «NGO» ها قرار است و باید به نام و نشان ایشان قوام و دوام داشته باشند!
چرا «NGO» ها تنها می شوند؟
متاسفانه اکثریت تشکل های مردم بنیاد در زمین بازی خودشان «چالاک» نیستند. ایده و برنامه بلند ندارند. امروزِ خودشان و شهرشان را می بینند و نگاهی به فردای خود و جامعه ی هدف شان نمی اندازند. و از همه مهمتر و حیاتی تر «صبور» نیستند. این بی شکیبایی در مسیر تحقق اهداف سازمانی و از آن سو تشنگی و تمایلِ سخت به در آغوش کشیدن شاهد کامیابی و پیروزی در اولین فرصت! در پیوند با خلا ایده و اندیشه ی خلاقانه، به حکم تجربه ی تاریخی، ایشان را به سمت یافتن و قدم گذاردن در مسیرهای میانبر هدایت می کند. بدیهی ست در این شرایط، تحقیقن کلیه راه های «میانبر» از جلوی در خانه ی «دولتها» می گذرد!
در همه جای جهان، البته که در جوامع با سابقه ی اندک یا ناکافیِ دموکراسی بیشتر، حاکمیتها/دولت ها میل به تحدید و کنترل و یا در خوبترین شرایط توجیه سازمان های مردم نهاد می کنند. و یا حداقل دلخواسته شان همقدمی و همگرایی تام و کمال آنها با سیاست های سودمحورانه ی آنهاست (دولت ها عمومن سود محور و مصلحت اندیش اند اما شفافیت و مطالبه حداکثری خصیصه ی ذاتی «NGO» هاست)
مشوق های معنوی و مادی ای که از سمت حاکمیت ها به «NGO» های زنده هبه می شود هم با همین نیت است.
دعوت به نشست های خصوصی مشترک با موضوعاتی گنگ و غیر شفاف، فراخوان برای همراهی در همایش های پاپیولار که عملن امکان اظهار نظر و نقد در آن دیده نشده و تضمینی به اجرای میثاق نامه های احتمالی برآمده بر آن نیست. در اختیار قرار دادن امکانات فیزیکیِ غیرمستقل (در محدوده استقرار سازمان دولتی به گونه ای که اِن جی او ی مستقر در شمایل یک مستخدم و بخشی از بدنه ی دولت به دیده بیاید) عقد قرارهای مالی به واسطه ی واگذاری پروژه های مثلن پژوهشی، آموزشی و… از این دست مشوق های کنترلی ست.
پیشتر آمد که ناصبوری و تنبلی خصلت برجسته ی بیشتر سازمان های مردم نهاد وطنی ست. مشوق هایی که تصویری از آنها ارایه شد اگر که محقق شوند طبیعی ست عمده بارِ روی دوش «NGO» ها را سبک خواهند کرد و عملن از میزان وابستگی این نهادها به مردم (ایده و اندیشه و منابع مالی و مادی شان) خواهد کاست. گسستگی ارگانیک نهاد با مردم هم از همین جا شکل می گیرد.
همه می دانند دولت ها متغیر اند. سیاست های کلان عمومن ثابت اند اما تجربه ی تلخ گذشته نشان داده کارگزارانِ سیاست ها بر اساس وابستگی و دلبستگی ایلی و قبیله ای و حزبی و یا اهداف سیاسی و … وضع می شوند.
حمایت نهاد دولت از سازمان های مردم نهادی که دولتی زیست می کنند هم بر همین اساس هرگز پیوسته و پاینده نیست. با تغییر دولت ها و ارگان های حاکمیتی بهانه برای «انزوا» و «فراموشی» از این دست «NGO» ها الی ماشالله مهیا است.
واقعیت تلخی ست که امروز بسیاری از «NGO» ها این گونه «تنها» و جدا افتاده اند! با ترک زمین بازی خانگی و محرومیت خودخواسته از امکان بهره مندی از ظرفیت حمایت همدلانِ صادقِ همراه و گرفتار آمدن در زمین بازی حریفِ رِند و قدرتمندی که داوری را هم همراه دارد، عملن در انجام وظایف ذاتی خویش عقیم اند؛ به زبان ساده از آن جا رانده و از این مانده!
نهاد «دولت» به «سیاست ورزی» آلوده است. و البته جز این برای کشورداری چاره ای نیست. در نظام های «دموکراتیک» یا آن ها که به سمت دموکراسی پیش می روند، وظیفه ی سیاست بازی و مصلحت اندیشی و تقیه و تدبیر امور، از سوی مردم به دولت ها سپرده شده است. طراحی مطبوعات آزاد و احزاب و سازمان های مردم نهاد هم برای کنترل و پایش دولت ها شکل گرفته تا از قاعده بیرون نزنند و به انسداد و استبداد و انحراف از مسیر خیر عمومی گرفتار نیایند. قرابت و رفاقت و هم نشینی غیرشفافِ و شبهه سازِ سازمانی که کارش «نظارت» و «مطالبه» (و البته آموزش) است با نهادی که باید «پاسخگو» باشد و مشارکت در سیاست بازی و مصلحت اندیشی های حاکمیتی، در چشم توده ای که به کارکرد مسئولانه ی نهادهای دولتی ناباور است و تصویر ذهنیِ پاکیزه ای از آن ندارد البته که در حالی خوش بینانه «غیرصادقانه» جلوه می کند و بر گسستِ میان «NGO» ها و «مردم» می افزاید و عملن ستونهایی که باید سازه ی سترگِ سازمان های مردم بنیاد را حمل کنند فرو می ریزاند.
بحثی در این نیست که انقطاع از مبدا و مبنایی که تشخُص و هویت ساز است ویرانگرِ وجودِ عزتمندانه ی تشکل هاست. وظیفه ی ذاتی و مطلقِ «NGO» ها در مرتبه ی اُولا، برقراری، حفظ و گسترش این پیوندهای دو جانبه ی «نهاد» و«مردم» است. و اگر انقطاع حادث شد آن سه مساله ی پیش گفته در ابتدای این نوشتار هرگز پاسخی نخواهند یافت.
معنی و مفهوم آن این است که " در صورت کیفی بودن و مستقل بودن ، با عدم مقبولیت حاکمیت همراه هستید پس کارگروهی شما با افزایش تعداد هم افاقه نمی کند تا به مطالبات خود دست یابید .
2 - کارجمعی نهادینه بعد از تضارب آرا با گسیل نظریات و آرایی متناقض برخلاف تصمیمات اولیه پارادوکسی است که نشان از تکروی و استقلال رای فردی حاکم بر گروه و تشکل دارد و به این ترتیب
عدم صداقت نهادینه شده به راحتی وجه المصالحه و مورد سوء استفاده توسط اعضای داخل تشکل و یا
و یا بیرون تشکل قرار خواهد گرفت و یا منحرفخواهد شد و یا مصادره به مطلوب می شود.