شهر سکونتگاهی است دارای تراکم جمعیتی، و الگوئی از زندگی اجتماعی. شهر مقتضیات ویژه و متنوعی دارد که در آن، معابر عمومی، گردشگاهها، بازار، مراکز بروکراتیک، بیمارستان، محیطهای ورزشی عبادتگاهها......و امثال اینها وجود دارد که نشانگر نمائی از فضای متنوع حیات شهری هستند.
شهرنشین برای زندگی در چنین فضای گوناگونی، ناگزیر به رعایت اصول و قواعدی است که بر هریک از عرصه های متنوع محیط شهری حاکم می باشد. شهرنشینانی که به رعایت این اصول و قواعد پایبند باشند شهروند اطلاق می شود.
اصول و قواعدی که قانونگذار تدوین می نماید، قانون است و حاکمیت متضمن اجرای آن میباشد، اما اصول و قواعدی که در بایدها و نبایدهای رفتارهای اجتماعی افراد مشاهده میگردد نشات گرفته از عرف و سنت جامعه میباشد که به آن اخلاق اجتماعی گفته می شود.
حال برای روشن شدن مرز بین اخلاق و قانون میتوان به بایدها و نبایدها و یا توانستن ها و نتوانستنها پرداخت برای نمونه وقتی از کسی سوال می شود «آیا پوست موز را می توان به بیرون از اتومبیل پرت نمود؟» واضح است که این جمله به معنی پرسش از توانائی انجام این عمل نیست. بلکه بحث بر سر اختیار یا مجوز قانونی آن است.
پاسخ قانونی به این پرسش مثبت است زیرا اگر تمام کتاب قانون را ورق بزنیم هیچ ماده یا تبصره ای یافت
نمیشود که در آن «پرت کردن پوست موز به بیرون از اتومبیل» جرم محسوب شده. اما یک پرسش! آیا هر کاری که قانون منع نکرده، می توان انجام داد؟
اینجاست که بایدها و نبایدهای اخلاق، بدون ورود به حوزه قانون، حکمش را به شهروندان پایبند به عرف و اخلاق دیکته کرده است. که در عرف شهرنشینی این عمل خلاف اخلاق اجتماعی می باشد.
برگرفته: از پیش گفتار کتاب «ما و ما، گذری بر حقوق و اخلاق شهروندی» نوشته سعید دهقان